دختری که ماه را نوشید

181,000 تومان

رمان دختری که ماه را نوشید از پرفروش ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز است .دختری که ماه را نوشید داستان نوزاد دختری است که  به عنوان قربانی در جنگل رها شده . هر ساله در این جنگل نوزادانی به عنوان قربانی رها می‌شوند که توسط جادوگر پیر و دل‌رحمی به نام «زان» نجات پیدا می‌کنند. زانِ پیر نوزادان رها شده را به طرف دیگر جنگل می‌برد و به خانواده‌هایی می‌سپارد که از آنها نگهداری کنند . او برای سیر کردن نوزادان در طول سفر به آنها از نور ستاره‌ها می‌نوشاند اما اینبار از نور ماه استفاده می‌کند که تمامش جادویی است و نوزاد جادو می‌شود...

خلاصه‌ی داستان «دختری که ماه را نوشید»

«یا یکی رو قربانی کن یا همه رو . این قانون دنیاس. ما هر کاری هم که بکنیم نمی‌تونیم عوضش کنیم.» 

این عقیده‌ی مردمی بود که در شهری نزدیکی جنگل زندگی می‌کردند . آنها معتقد بودند که در جنگل جادوگری زندگی می‌کند که هر ساله باید نوزادی را برایش قربانی کنند تا از دست جادوگر در امان بمانند. 

به نفع بزرگان انجمن بود که مردم این مساله را باور کنند . بدین ترتیب اداره کردن شهر برای آنها آسانتر می‌شد. 
طبق رسم هر ساله ، روز قربانی فرا رسید. معمولا کسی قانون را نمی‌شکست و اعتراضی نمی‌کرد . لونا ، شخصیت اصلی « دختری که ماه را نوشید» نوزادی است که این بار برای قربانی انتخاب شده اما انگار اینبار فرق داشت ، مادر نوزاد مقاومت میکرد با ناله و جیغ و زاری می‌خواست مانع اینکار شود . اما فایده‌ای نداشت. بزرگان انجمن نوزاد را از مادر گرفته و در جنگل رها کردند و به خانه برگشتند . در حالیکه اطمینان داشتند جادوگری در کار نیست .  

وسط جنگل مرداب کوچکی بود . در کنار مرداب ، پیرزن جادوگری به اسم «زان» به همراه یک هیولای پیر و یک بچه اژدهای پانصدساله زندگی می‌کردند . 
 بر خلاف باور مردم جنگل به هیچ وجه نفرین شده نبود . جادویی هم در کار نبود ، از قضا زان بسیار خوش اخلاق و مهربان بود . زان داشت خودش را برای سفری توی جنگل آماده می‌کرد . نوزادی در جنگل منتظرش بود . نوزادی که زنده ماندنش به سر وقت رسیدن او بستگی داشت. 
تا آنجا که زان یادش می‌آمد ، هر ساله مادری نوزادش را در جنگل می‌گذاشت تا بمیرد. زان نمی‌دانست چرا این کار را می‌کنند ولی نمی‌توانست بگذارد آن بچه‌ی بینوا بمیرد. 
نوزاد را بغل می‌کرد به آن سوی جنگل که شهرهای آزاد بودند می‌برد . آن شهرها جاهای شادی بودند و مردم آنجا عاشق بچه ها. 

او با خود پتویی نرم و یکی دو بطری شیر بز برای سیر کردن شکم نوزاد به همراه داشت اما راه طولانی بود و شیر بز برای سیر کردن نوزاد کافی نبود. نور ستاره همانطور که هر جادوگری می‌داند بهترین غذا برای رشد بچه است. بنابراین وقتی هوا تاریک می‌شد ، زان دستش را بالا می‌برد و نور ستاره‌ها را توی انگشتانش جمع می‌کرد و به نوزاد می‌داد تا بخورد .  بچه‌ها هم با لذت می‌خوردند و سیر و نورانی می‌شدند. 
امسال هم مانند هر سال «زان» سفر خود توی جنگل را آغاز کرد. به درختستان رسید . آنجا نوزادی دختر با یک ماه گرفتگی روی پیشانی‌اش رها شده بود . نوزاد چشمان سیاه درشت و زیبایی داشت. 

زان ، نوزاد را برداشت تا به شهرهای آزاد ببرد اما انگار اینبار همه چیز فرق داشت. زان به خودش آمد و دید هی می‌ایستد و بچه را از بغلش پایین می‌آورد تا به آن چشم‌های درشت سیاهش نگاه کند. او هر بار مسیرهای طولانی‌تری را انتخاب می‌کرد. انگار دلش نمی‌خواست مسیر تمام شود. 
شب وقتی شیر بز تمام شد ، زان نور ستاره‌ها را توی انگشتهایش جمع کرد و بچه با رضایت آن را نوشید. هر جرعه از نور ستاره نگاه بچه را خیره‌تر و عمیق‌تر می‌کرد. تمام جهان توی آن چشم‌ها می‌درخشید.

سفری که همیشه سه روز و نیم طول می‌کشید اینبار به ده شب رسیده بود. نور ستاره‌ها برای سیر کردن شکم بچه کافی است اما نوزاد را جادو نمی‌کند. ولی نور ماه داستان متفاوتی دارد. 
نور ماه تمامش جادویی است. 

زان بی‌‌آنکه به آسمان نگاه کند، دستش را بالا برد. متوجه نشد که دستش را سمت ماه برده است.....


 

در قسمتی از رمان نوجوان دختری که ماه را نوشید می خوانیم ... 
 

جایی که آن‌ها به شهرِ رنج سفر می‌کنند. 
برای آدم‌هایی که لونا را دوست داشتند زمان مبهم می‌گذشت . ولی لونا خودش نگران بود که هیچ‌وقت دوازده ساله نشود. هر روز انگار سنگ سنگینی بود که دارد از کوهی بلند بالا می‌رود. 
با این حال ، هر روز به دانشش اضافه می‌شد. هر روز دنیا برایش بزرگ‌تر می‌شد و هر چه بیشتر یاد می‌گرفت ، به خاطر چیزهایی که نمی‌دانست عذاب می‌کشید. او تندخوان بود و گاهی اوقات تندمزاج. دست و پاهای سریعی داشت. به فکر بزها، مرغ‌ها ، مادربزرگش، اژدها و هیولای مرداب بود. می‌دانست چطور شیر بدوشد، تخم مرغ‌ها را جمع کند، نان بپزد، خیاطی کند، چیزی بسازد و غذایی بپزد که روح و فکر را تغذیه کند. 
او بچه‌ی روشنی بود ، یک بچه‌ی کامل. بچه‌ای که آدم‌ها را دوست داشت و آنها هم دوستش داشتند.
ولی هنوز ...
 

چرا رمان نوجوان دختری که ماه را نوشید را تهیه کنم ؟ 

رمان نوجوان دختری که ماه را نوشید، یک کتاب کودک مناسب کودکان 12 سال از پرفروشترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز است. این کتاب در سال 2017 برنده‌ی جایزه‌ی نیوبری شده است . 
همچنین دختری که ماه را نوشید یکی از 20 کتاب برتر آمازون در سال 2016 بود . 
اگر قصد دارید یک رمان فانتزی با داستانی شگفت‌انگیز و مسحورکننده را به دختر یا پسر نوجوانتان هدیه دهید . «دختری که ماه را نوشید» را پیشنهاد عالی برای شماست.