شاید چیزی زیبا ... (قصه‌های دوست‌داشتنی)

25,000 تومان

کتاب کودک شاید چیزی زیبا... از سری مجموعه قصه‌های دوست داشتنی، با داستانی دلنشین و تصاویر چشم‌نواز، ما را از تاثیر ذهن‌های زیبا بر جامعه آگاه می‌کند.

رده سنی : 7 تا 12 سال

انتشارات : بافرزندان

موضوع : توسعه فردی

چرا کتاب کودک شاید چیزی زیبا... را برای فرزندم تهیه کنم؟
کتاب کودک شاید چیزی زیبا ... از سری مجموعه قصه‌های دوست داشتنی، با داستانی دلنشین و تصاویر چشم‌نواز، ما را از تاثیر ذهن‌های زیبا بر جامعه آگاه می‌کند. در دنیای پیچیده و پر رفت و آمد شهری، یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که باید به آن دقت کرد، حال و هوای محیط شهری است. در روزهایی که انسان‌ها روز خود را با کار و مشغله‌های فراوان سپری می‌کنند، برای فاصله گرفتن از استرس‌های روزانه و رهایی از روزمرگی، نیاز داریم که از هنر و زیباسازی کمک بگیریم. انسان‌ها ذاتا به زیبایی گرایش دارند. به همین دلیل اگر آهاد جامعه به این نتیجه برسند که برای داشتن زندگی بهتر باید از ذهن‌های زیبا برای تاثیر بر محیط زندگی کمک بگیرند، آن‌وقت روابط آدم‌ها دوستانه‌تر خواهد شد و شادی و نشاط در زندگی روزمره جا باز می‌کند. داستان کتاب کودک شاید چیزی زیبا...  تلاش دارد که مخاطب درک کند که جامعه محل زندگی همه‌ی ما است و چطور با همبستگی و ذهن‌هایی سرشار از امید و زیبایی می‌شود محیط خاکستری جامعه را به محیطی پر شور و نشاط تبدیل کرد.
یکی از روش‌های رسیدن به این شور و نشاط  که در این کتاب مطرح می‌شود، همبستگی مردم در دیوارنگاری شهر است.
کتاب با استفاده از این ایده، تلاش شایانی می‌کند تا کودکان درک کنند چگونه با همبستگی و یکدلی می‌توان برای خود و دیگران زندگی بهتری ساخت. مخاطب با کمک داستان درک می‌کند که تا چه اندازه یک ذهن خلاق می‌تواند بر جامعه مؤثر باشد و چطور می‌شود از هنر برای گسترش دوستی و زیبایی بهره برد. نکته‌ی قابل تامل دیگر این است که بدانیم داستان کتاب با الهام از یک ماجرای واقعی بوده و تصویرگری بی‌نظیرش توسط همان مرد دیوارنگار کشیده شده است.

خلاصه‌ی کتاب کودک شاید چیزی زیبا ... :
داستان کتاب در مورد دخترکی به نام مایرا است که  به نقاشی علاقه دارد. او در قلب شهر خاکستری زندگی می‌کرد. او تلاش می‌کرد برای افراد محله نقاشی رنگی بکشد و هدیه بدهد. در ادامه مردی با او آشنا می‌شود و از نقاشی‌های دخترک خوشش می‌آید. مرد که خودش دیوارنگار بود قلم‌مویش را به دخترک داد تا او هم دیوارهای شهر را رنگ آمیزی کند. به مرور دیگران هم خوشحال شدند و به آن‌ها ملحق شدند. همه‌ی اهالی برای زیبایی شهر با هم گروه شدند. هر چه شهر رنگی‌تر می‌شد، شادمانی مردم نیز بیشتر شد. آن‌ها به مرور حتی پیاده‌روها و باجه‌ها و نیم‌کت‌ها را هم رنگ‌آمیزی کردند. محله‌ی آن‌ها دیگر خاکستری نبود.  
مایرا پرسید: «شما کی هستید؟»
مرد گفت: «من یک هنرمندم. یک دیوارنگار. من روی دیوارها نقاشی می‌کشم!»
مایرا گفت: «من هم هنرمند هستم.»
مرد به او یک قلم‌موی نقاشی داد و گفت:
«خب پس دست به‌کار شو!»

 

محصولات مرتبط