قصه برای کودکان وابسته
2 آبان 1403قصه برای کودکان وابسته
خواندن قصه برای کودکان وابسته به مادر چگونه به آنها کمک میکند؟ کودکان چه چیزهایی را از کتابها میآموزند و چگونه یاد میگیرند تا بر احساسات منفی خود غلبه کنند؟
مادرها و پدرها همواره نگران فرزندان وابستهی خود هستند. این وابستگی به خانواده دلایلی زیادی دارد که یکی از مهمترین آنها حس تنهایی و اضطراب جدایی در کودک است.
خوشبختانه خواندن قصههای گوناگون برای خردسالان تاثیر مهمی روی رفع این اضطراب و حس تنهایی دارد.
با کتاب کودک ماهونی همراه باشید تا برخی از بهترین قصهها برای رفع وابستگی کودک به مادر را بررسی و معرفی کنیم.
مادرها و پدرها همواره نگران فرزندان وابستهی خود هستند. این وابستگی به خانواده دلایلی زیادی دارد که یکی از مهمترین آنها حس تنهایی و اضطراب جدایی در کودک است.
خوشبختانه خواندن قصههای گوناگون برای خردسالان تاثیر مهمی روی رفع این اضطراب و حس تنهایی دارد.
با کتاب کودک ماهونی همراه باشید تا برخی از بهترین قصهها برای رفع وابستگی کودک به مادر را بررسی و معرفی کنیم.
قصه برای کودکان وابسته به مادر
پیش از آنکه به معرفی قصه برای کودکان وابسته بپردازیم اجازه دهید به موضوع مهمی اشاره کنیم. یکی از بهترین و ارزشمندترین هدیههایی که والدین به کودک میدهند عزتنفس است.
اگر کودک از عزتنفس کافی برخوردار باشد، تنهایی دیگر برایش آزاردهنده نیست. احترام به شخصیت کودک و نشان دادن ارزشمندی وجود او از جمله چیزهایی هستند که به تقویت عزت نفس کودک کمک میکنند.
همچنین زمانی که کودک درک کند همهی بزرگترها هم گاهی احساساتی مانند تنهایی، ترس و نگرانی را تجربه میکنند، متوجه میشود که تنها خودش نیست که درگیر چنین حسهایی میشود و تلاش میکند تا بر احساسات منفی خود غلبه کند.
به این ترتیب کودک میآموزد که چگونه در مراحل مختلف زندگی، به تنهایی از عهدهی کارهایش بربیاید و برای تسکین احوال ناخوشایندش از خودش کمک بگیرد.
اگر کودک از عزتنفس کافی برخوردار باشد، تنهایی دیگر برایش آزاردهنده نیست. احترام به شخصیت کودک و نشان دادن ارزشمندی وجود او از جمله چیزهایی هستند که به تقویت عزت نفس کودک کمک میکنند.
همچنین زمانی که کودک درک کند همهی بزرگترها هم گاهی احساساتی مانند تنهایی، ترس و نگرانی را تجربه میکنند، متوجه میشود که تنها خودش نیست که درگیر چنین حسهایی میشود و تلاش میکند تا بر احساسات منفی خود غلبه کند.
به این ترتیب کودک میآموزد که چگونه در مراحل مختلف زندگی، به تنهایی از عهدهی کارهایش بربیاید و برای تسکین احوال ناخوشایندش از خودش کمک بگیرد.
فهرست کتاب های قصه برای کودکان وابسته
-
جورج و اولین روز مهد کودک ـ دنیای پپا
-
شیمو با خرس کوچک میره به مهد کودک
-
مامان بزرگ در شهر
-
ترس فرفری از گم شدن مامانش
-
می می نی تو مهد کودک دوسته با فیل و اردک
-
کاملیا نمی خواهد به مدرسه برود
-
سلام محله جدید
-
چرا ما خارج از شهر زندگی میکنیم؟
-
چرا نمیآی؟ - ماجراهای شوتک
-
خرگوش کوچولو و احساس تنهایی
جورج و اولین روز مهد کودک ـ دنیای پپا
خانم گازِل معلم مهدکودک پپاست. او مراقب پپا و دوستهایش است. خانم گازل به بچهها میگوید جورج به مهد کودک آمده تا با آنها بازی کند.
بچهها از دیدن برادر کوچولوی پپا خیلی ذوق میکنند. خانم گازل از بچهها میپرسد: «میآیید به جورج نشان بدهیم ما چه جوری نقاشی میکشیم؟»
پپا میگوید: «نقاشی جورج زیاد خوب نیست، ولی من میتوانم به او یاد بهم چه جوری گُل بکشد.»
در این داستان از مجموعه داستان های دنیای پپا، جورج، برادر کوچک پپا، اولین روز مهدکودک خود را تجربه میکند.
پپا فکر میکند جورج خیلی کوچک است و زیاد علاقهای ندارد که جورج را با خود به مهدکودک ببرد. در این داستان پپا مهدکودک رفتن را دوست دارد،
اما مطمئن نیست که دوست داشته باشد برادرش همراه او به مهدکودک بیاید.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به آنها نشان میدهد که پپا و دوستانش چقدر رفتن به مهدکودک را دوست دارند و حتی جورج،
برادر کوچک پپا، از رفتن به مهد کودک و جدا شدن از خانواده نمیترسد و از آن لذت میبرد.
بچهها از دیدن برادر کوچولوی پپا خیلی ذوق میکنند. خانم گازل از بچهها میپرسد: «میآیید به جورج نشان بدهیم ما چه جوری نقاشی میکشیم؟»
پپا میگوید: «نقاشی جورج زیاد خوب نیست، ولی من میتوانم به او یاد بهم چه جوری گُل بکشد.»
در این داستان از مجموعه داستان های دنیای پپا، جورج، برادر کوچک پپا، اولین روز مهدکودک خود را تجربه میکند.
پپا فکر میکند جورج خیلی کوچک است و زیاد علاقهای ندارد که جورج را با خود به مهدکودک ببرد. در این داستان پپا مهدکودک رفتن را دوست دارد،
اما مطمئن نیست که دوست داشته باشد برادرش همراه او به مهدکودک بیاید.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به آنها نشان میدهد که پپا و دوستانش چقدر رفتن به مهدکودک را دوست دارند و حتی جورج،
برادر کوچک پپا، از رفتن به مهد کودک و جدا شدن از خانواده نمیترسد و از آن لذت میبرد.
شیمو با خرس کوچک، میره به مهد کودک
هر کسی از تو کیفش / خوردنی در میآره
هر چی آورده اونو / به روی میز میذاره
کنار هم میشینن / دست میزنن بچهها
با همدیگه میخونن / یه شعر شاد و زیبا
کتاب شعر «شیمو با خرس کوچک میره به مهد کودک» با زبانی ساده و کودکانه به توصیف فضای مهدکودک میپردازد.
یکی از دلایل نگرانی کودکان از روبرو شدن با محیطهای جدید و دور شدن از خانواده، آشنا نبودن با آن فضاست.
کودک دلبند شما با شنیدن شعرهای آهنگین این کتاب بهخوبی با فضای دوستداشتنی مهدکودک آشنا میشود.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به مادر در آنها اشتیاقی برای دیدن این فضای دوستداشتنی و دور شدن از مادر و پدر ایجاد میکند.
کودک با شنیدن این قصهی جذاب غیرمستقیم چیزهای زیادی یاد میگیرد.
او متوجه میشود که آنچه در مهدکودک انتظارش را میکشد چیزهایی مانند پیدا کردن دوستهای جدید، انجام بازیهای گروهی، شعر خواندن و داستان شنیدن و کارهایی از این قبیل است.
مامان بزرگ در شهر
پدرم من را به شهر برد تا پیش مامانبزرگ در آپارتمان جدیدش بمانم. مامانبزرگ را خیلی دوست دارم، اما شهر را دوست نداشتم. شهر خیلی شلوغ بود. شهر پر سروصدا بود.
شهر پر از چیزهای ترسناک بود. اما مامانبزرگ میگفت شهر جای شگفتانگیز، پرهیاهو و فوقالعادهای است.
«مامانبزرگ شما توی این شهر نمیترسید؟ شهر خیلی شلوغ، پر سروصدا و پر از چیزهای ترسناک است.»
مامانبزرگ من را بوسید و گفت: «فردا نشانت میدهم که این شهر چقدر شگفتانگیز است.»
کتاب «مامان بزرگ در شهر» دربارهی پسر کوچولویی است که از مادر و پدرش برای چند روز جدا میشود تا به دیدن مادربزرگش در شهر برود.
محیط شهر برای پسر کوچولوی قصه ترسناک و نگرانکننده است، اما این نگرانی دوامی ندارد.
او به زودی به زیباییهایی شهر پی میبرد. تصویرگری این کتاب قصه برای کودکان وابسته، خاص، جذاب و سرگرمکننده است.
محوریت این کتاب روی تصاویر رنگی و پرجزئیات آن است تا کودک با مشاهدهی موقعیتهای گوناگون، به راحتی چیزها را با هم مقایسه کند و با داستان پیش برود.
شهر پر از چیزهای ترسناک بود. اما مامانبزرگ میگفت شهر جای شگفتانگیز، پرهیاهو و فوقالعادهای است.
«مامانبزرگ شما توی این شهر نمیترسید؟ شهر خیلی شلوغ، پر سروصدا و پر از چیزهای ترسناک است.»
مامانبزرگ من را بوسید و گفت: «فردا نشانت میدهم که این شهر چقدر شگفتانگیز است.»
کتاب «مامان بزرگ در شهر» دربارهی پسر کوچولویی است که از مادر و پدرش برای چند روز جدا میشود تا به دیدن مادربزرگش در شهر برود.
محیط شهر برای پسر کوچولوی قصه ترسناک و نگرانکننده است، اما این نگرانی دوامی ندارد.
او به زودی به زیباییهایی شهر پی میبرد. تصویرگری این کتاب قصه برای کودکان وابسته، خاص، جذاب و سرگرمکننده است.
محوریت این کتاب روی تصاویر رنگی و پرجزئیات آن است تا کودک با مشاهدهی موقعیتهای گوناگون، به راحتی چیزها را با هم مقایسه کند و با داستان پیش برود.
ترس فرفری از گم شدن مامانش
فرفری همه جا دنبال مامانش بود. وقتی مامانش از او دور میشد، میترسید و ناراحت میشد.
مامان فرفری گفت: «از تخیلت استفاده کن و به تصاویر و کلماتی که حالت را بهتر میکند فکر کن.»
مامان فرفری گفت: «حتی میتوانی تصاویری که تو را میترسانند دنبال کنی و آنها را فراری دهی.
به جای اینکه به چیزهای غمگین فکر کنی، درخت سیب یا یک رشته گل قاصدک، یا حتی نعرهی بلند من را در نظرت بیاور.»
کتاب «ترس فرفری از گم شدن مامانش» دربارهی برّهی کوچولویی است که دوست دارد همیشه کنار مامانش باشد.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به مادر، حس همدلی با بعبعی کوچولو را در کودکان ایجاد میکند.
کودک با دیدن موفقیت بعبعی در دور شدن از مادرش و غلبه بر نگرانیها، این شجاعت را پیدا میکند که گاهی بتواند دور از مادرش سپری کند.
در انتهای این کتاب توضیحات مفصل و ارزشمندی دربارهی چگونگی از بین بردن حس نگرانی و وابستگی کودک به مادر وجود دارد که پیشنهاد میکنیم حتما آنها را بخوانید و راهکارهای بیانشده را به کار بگیرید.
مامان فرفری گفت: «از تخیلت استفاده کن و به تصاویر و کلماتی که حالت را بهتر میکند فکر کن.»
مامان فرفری گفت: «حتی میتوانی تصاویری که تو را میترسانند دنبال کنی و آنها را فراری دهی.
به جای اینکه به چیزهای غمگین فکر کنی، درخت سیب یا یک رشته گل قاصدک، یا حتی نعرهی بلند من را در نظرت بیاور.»
کتاب «ترس فرفری از گم شدن مامانش» دربارهی برّهی کوچولویی است که دوست دارد همیشه کنار مامانش باشد.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به مادر، حس همدلی با بعبعی کوچولو را در کودکان ایجاد میکند.
کودک با دیدن موفقیت بعبعی در دور شدن از مادرش و غلبه بر نگرانیها، این شجاعت را پیدا میکند که گاهی بتواند دور از مادرش سپری کند.
در انتهای این کتاب توضیحات مفصل و ارزشمندی دربارهی چگونگی از بین بردن حس نگرانی و وابستگی کودک به مادر وجود دارد که پیشنهاد میکنیم حتما آنها را بخوانید و راهکارهای بیانشده را به کار بگیرید.
می می نی تو مهد کودک دوسته با فیل و اردک
در این داستان، میمینی، بچه میمون بازیگوش و دوستداشتنیِ قصه، اولین روز مهدکودک را تجربه میکند. او کمی بیقرار و نگران است،
آیا در مهدکودک به او خوش میگذرد؟ این قصه که با شعر کودکانه و تصویرهایی رنگی از مهدکودک میمینی بیان میشود،
کودک را با فضای مهدکودک و فعالیتهای آن بیشتر آشنا میکند. میمینی و دوستانش در اولین روز مهدکودک با هم شعر میخوانند، نقاشی میکشند،
خوراکی میخورند، بازی میکنند و در نهایت کلی به میمینی خوش میگذرد.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به خانواده شجاعت کافی برای دور شدن از فضای خانه و تجربهی محیط جدید را در آنها ایجاد میکند.
یه توپ سبز و خوشگل / بهبه! چه توپ نازی
با این خمیرِ بازی / چی میتونی بسازی؟
آواز میشه قشنگتر / وقتی با ساز بخونین
من میزنم یه آهنگ / شما آواز بخونین
کاملیا نمی خواهد به مدرسه برود
کاملیا در حالی که آه میکشید از جایش بلند شد و گفت: «چقدر مدرسه رفتن سخت است، وقتی دوست نداری بروی.»
آلبان از دیدن دوستش که به تنهایی در گوشهای نشسته بود تعجب کرد، پیش او رفت و پرسید: «چه کار میکنی؟»
«داشتم با خودم فکر میکردم که ای کاش الان توی خانه بودم.»
«چرا؟»
«چون دلم میخواست توی خانه بمانم، دوست دارم پیش مامان و بابا باشم و کارهای موردعلاقهام را انجام دهم.»
کتاب «کاملیا نمیخواهد به مدرسه برود» داستانی دربارهی دختر کوچولویی به نام کاملیا است که از مدرسه رفتن خوشش نمیآید.
او دوست دارد در خانه بماند، پیش خانوادهی عزیزش و کارهایی که دوست دارد انجام بدهد.
اما طولی نمیکشد که کاملیا از مدرسه رفتن خوشش میآید. او کمکم متوجه میشود که در مدرسه خیلی بهش خوش میگذرد و میتواند چیزهای زیادی از دوستانش یاد بگیرد.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته که دوست ندارند به مدرسه بروند گزینهی مناسبی است. این کتاب جلد سخت،با داستانی هیجانانگیز و تصویرهایی رنگی و کودکانه،
به کودک نشان میدهد که هم میتواند از فضای مدرسه لذت ببرد و هم خیلی از کارهایی که دوست دارد در خانه انجام بدهد میتواند در مدرسه و با دوستانش انجام بدهد مانند بازی کردن!
آلبان از دیدن دوستش که به تنهایی در گوشهای نشسته بود تعجب کرد، پیش او رفت و پرسید: «چه کار میکنی؟»
«داشتم با خودم فکر میکردم که ای کاش الان توی خانه بودم.»
«چرا؟»
«چون دلم میخواست توی خانه بمانم، دوست دارم پیش مامان و بابا باشم و کارهای موردعلاقهام را انجام دهم.»
کتاب «کاملیا نمیخواهد به مدرسه برود» داستانی دربارهی دختر کوچولویی به نام کاملیا است که از مدرسه رفتن خوشش نمیآید.
او دوست دارد در خانه بماند، پیش خانوادهی عزیزش و کارهایی که دوست دارد انجام بدهد.
اما طولی نمیکشد که کاملیا از مدرسه رفتن خوشش میآید. او کمکم متوجه میشود که در مدرسه خیلی بهش خوش میگذرد و میتواند چیزهای زیادی از دوستانش یاد بگیرد.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته که دوست ندارند به مدرسه بروند گزینهی مناسبی است. این کتاب جلد سخت،با داستانی هیجانانگیز و تصویرهایی رنگی و کودکانه،
به کودک نشان میدهد که هم میتواند از فضای مدرسه لذت ببرد و هم خیلی از کارهایی که دوست دارد در خانه انجام بدهد میتواند در مدرسه و با دوستانش انجام بدهد مانند بازی کردن!
سلام محله جدید
احتمالاً نسبت به اینکه تو و خانوادهات دارید به یک مکان تازه اسبابکشی میکنید، کلی احساسات مختلف داری.
ممکن است در یک لحظه احساساتی مثل خشم، هیجان، ترس، خوشحالی، خجالت و تنهایی را با هم تجربه کنی.
پدر و مادرت هم احساسات متفاوت زیادی دارند؛ اما میدانند تو چیزهای جدیدی برای دیدن و انجام دادن کشف میکنی.
آدمهای جدیدی برای شناختن و جاهای تازهای برای رفتن هست.
کتاب «سلام محلهی جدید» دربارهی موضوع خاصی به طور مستقیم با کودکان حرف میزند: جابهجایی خانه و نقل مکان به محیطی کاملاً جدید.
موضوع این قصه برای کودکان وابسته قطعاً موضوع ناراحتکنندهای است. آنها باید از تمام آنچه که شناخته بودند دست بکشند و در محیطی جدید چیزهای زیادی را دوباره بشناسند.
نگرانی کودک در این مواقع کاملاً طبیعی و قابل درک است.
این کتاب بهخوبی با بیان احساسات و شرح جزئیات این موقعیت نگرش تازهای به کودک میدهد تا احساس امنیت و آرامش را دوباره تجربه کند.
ممکن است در یک لحظه احساساتی مثل خشم، هیجان، ترس، خوشحالی، خجالت و تنهایی را با هم تجربه کنی.
پدر و مادرت هم احساسات متفاوت زیادی دارند؛ اما میدانند تو چیزهای جدیدی برای دیدن و انجام دادن کشف میکنی.
آدمهای جدیدی برای شناختن و جاهای تازهای برای رفتن هست.
کتاب «سلام محلهی جدید» دربارهی موضوع خاصی به طور مستقیم با کودکان حرف میزند: جابهجایی خانه و نقل مکان به محیطی کاملاً جدید.
موضوع این قصه برای کودکان وابسته قطعاً موضوع ناراحتکنندهای است. آنها باید از تمام آنچه که شناخته بودند دست بکشند و در محیطی جدید چیزهای زیادی را دوباره بشناسند.
نگرانی کودک در این مواقع کاملاً طبیعی و قابل درک است.
این کتاب بهخوبی با بیان احساسات و شرح جزئیات این موقعیت نگرش تازهای به کودک میدهد تا احساس امنیت و آرامش را دوباره تجربه کند.
چرا ما خارج از شهر زندگی میکنیم؟
روزهایی که در اتوبوس برقی زندگی میکردیم، اجاره نمیدادیم ولی باید هر ساعت یک بلیت جدید میخریدیم. مردم زیادی را میدیدیم.
قیافههای همه جدی بود و عجله داشتند. فقط همان خیابانهای همیشگی را میدیدیم. مادر چهار زبان جدید یاد گرفت،
پدربزرگ سه دندانش افتاد، برادر دو دوست جدید پیدا کرد و مادربزرگ ذاتالریه گرفت. پدر دیگر مادر را دوست نداشت. برای همین به جنگل اسبابکشی کردیم.
در کتاب جذابِ «چرا ما خارج از شهر زندگی میکنیم؟» با داستانی با بافتی کاملاً تازه و منحصربهفرد روبرو هستیم.
در این داستان خانوادهای عجیب و دوستداشتنی هر بار به جای تازهای نقل مکان میکنند تا مکانی مناسب برای زندگی پیدا کنند.
ماجراهایی که در این داستان اتفاق میافتد خیالی و خارقالعاده است که به همراه تصویرگری سرگرمکنندهی کتاب،
تجربهای تکرارنشدنی برای کودکان رقم میزند. این قصه برای کودکان وابسته درس مهمی در بر دارد: که نباید به چیزی عادت کنند و برای پیدا کردن چیزهای خوب باید مدام تلاش و حرکت کرد.
قیافههای همه جدی بود و عجله داشتند. فقط همان خیابانهای همیشگی را میدیدیم. مادر چهار زبان جدید یاد گرفت،
پدربزرگ سه دندانش افتاد، برادر دو دوست جدید پیدا کرد و مادربزرگ ذاتالریه گرفت. پدر دیگر مادر را دوست نداشت. برای همین به جنگل اسبابکشی کردیم.
در کتاب جذابِ «چرا ما خارج از شهر زندگی میکنیم؟» با داستانی با بافتی کاملاً تازه و منحصربهفرد روبرو هستیم.
در این داستان خانوادهای عجیب و دوستداشتنی هر بار به جای تازهای نقل مکان میکنند تا مکانی مناسب برای زندگی پیدا کنند.
ماجراهایی که در این داستان اتفاق میافتد خیالی و خارقالعاده است که به همراه تصویرگری سرگرمکنندهی کتاب،
تجربهای تکرارنشدنی برای کودکان رقم میزند. این قصه برای کودکان وابسته درس مهمی در بر دارد: که نباید به چیزی عادت کنند و برای پیدا کردن چیزهای خوب باید مدام تلاش و حرکت کرد.
چرا نمیآی؟ - ماجراهای شوتک
مامان که میرفت دکتر به شوتک میگفت: «زود خوب میشوم و میآیم.» ولی صفحهی تقویم آبی شد و مامان نیامد. بنفش شد و مامان نیامد.
زرد شد... سبز شد ... سفید شد و باز هم مامان نیامد. وقتی صفحهی تقویم صورتی شد دو تا قطرهی کوچولو از چشم شوتک سُر خورد بیرون.
کتاب «چرا نمیآی؟» از ماجراهای شوتک دربارهی انتظار کشیدن دختر کوچولویی برای آمدن مادرش به خانه است.
مادر شوتک به دکتر رفته است و مدت زیادی از رفتن او میگذرد، اما هنوز به خانه برنگشته است.
شوتک احساس تنهایی میکند و دلش برای مادرش تنگ شده است.
درنهایت شوتک فکر خوبی به سرش میزند و تلاش میکند تا آمدن مادر، خودش را با بازی کردن سرگرم کند.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به مادر به آنها نشان میدهد که زمانی که از مادرشان دورند چگونه خودشان را سرگرم کنند و بر نگرانیها و ناراحتیهایشان غلبه کنند.
زرد شد... سبز شد ... سفید شد و باز هم مامان نیامد. وقتی صفحهی تقویم صورتی شد دو تا قطرهی کوچولو از چشم شوتک سُر خورد بیرون.
کتاب «چرا نمیآی؟» از ماجراهای شوتک دربارهی انتظار کشیدن دختر کوچولویی برای آمدن مادرش به خانه است.
مادر شوتک به دکتر رفته است و مدت زیادی از رفتن او میگذرد، اما هنوز به خانه برنگشته است.
شوتک احساس تنهایی میکند و دلش برای مادرش تنگ شده است.
درنهایت شوتک فکر خوبی به سرش میزند و تلاش میکند تا آمدن مادر، خودش را با بازی کردن سرگرم کند.
خواندن این قصه برای کودکان وابسته به مادر به آنها نشان میدهد که زمانی که از مادرشان دورند چگونه خودشان را سرگرم کنند و بر نگرانیها و ناراحتیهایشان غلبه کنند.
خرگوش کوچولو و احساس تنهایی
احساس تنهایی باعث میشود که فکر کنی هیچکس مثل تو نیست. همه گاهی وقتها احساس تنهایی میکنند یا فکر میکنند با بقیه فرق دارند یا با دیگران جور نیستند.
وقتی احساس تنهایی میکنم سعی میکنم به خودم بگویم که صدها و هزاران نفر توی دنیا همین احساس را دارند.
من از تنهایی نمیترسم. گاهی تنهایی باعث میشود به احساسات خودم گوش کنم و خودم برای بعضی چیزها راهحل پیدا کنم.
کتاب «خرگوش کوچولو و احساس تنهایی» دربارهی خرگوشی دوستداشتنی است که گاهی وقتها فکر میکند خیلی تنهاست و کسی دوستش ندارد.
اما او کمکم متوجه میشود که این حس تنهایی خیلی هم بد نیست و میتواند کمی به خودش فکر کند و خودش را بهتر بشناسد.
این قصه برای کودکان وابسته که از تنهایی هراس دارند گزینهی خوبی است. یکی از دلایلی که کودک نمیخواهد از خانواده و بهویژه مادرش جدا شود حس تنهایی و جداافتادگیست.
این کتاب به او میآموزد که چگونه از تنهایی لذت ببرد و از آن استفاده کند.
در پایان کتاب توضیح کوتاهی برای والدین، دربارهی «عزت نفس کودکان» وجود دارد که پیشنهاد میکنیم حتماً آن را مطالعه کنید.
بازگشت به ابتدای مقاله
وقتی احساس تنهایی میکنم سعی میکنم به خودم بگویم که صدها و هزاران نفر توی دنیا همین احساس را دارند.
من از تنهایی نمیترسم. گاهی تنهایی باعث میشود به احساسات خودم گوش کنم و خودم برای بعضی چیزها راهحل پیدا کنم.
کتاب «خرگوش کوچولو و احساس تنهایی» دربارهی خرگوشی دوستداشتنی است که گاهی وقتها فکر میکند خیلی تنهاست و کسی دوستش ندارد.
اما او کمکم متوجه میشود که این حس تنهایی خیلی هم بد نیست و میتواند کمی به خودش فکر کند و خودش را بهتر بشناسد.
این قصه برای کودکان وابسته که از تنهایی هراس دارند گزینهی خوبی است. یکی از دلایلی که کودک نمیخواهد از خانواده و بهویژه مادرش جدا شود حس تنهایی و جداافتادگیست.
این کتاب به او میآموزد که چگونه از تنهایی لذت ببرد و از آن استفاده کند.
در پایان کتاب توضیح کوتاهی برای والدین، دربارهی «عزت نفس کودکان» وجود دارد که پیشنهاد میکنیم حتماً آن را مطالعه کنید.
بازگشت به ابتدای مقاله
قصه برای کودکان وابسته
استفاده از کتابها و انواع قصه برای کودکان وابسته به مادر یا خانواده گزینهی خوبی برای رفع نگرانیهای فرزند شماست.
اما آنچه باید به آن توجه ویژهای داشته باشید این است که دلایل این وابستگی را بهتر درک کنید. برای درک این موضوع بهتر است با کودک بیشتر حرف بزنید و از او دربارهی احساساتش سوال کنید.
ترس از تنهایی یکی از مهمترین دلایل این وابستگی به شمار میآید.
به او بیاموزید که در تنهایی چیزهای زیادی برای کشف کردن وجود دارد و از داستانهای معرفیشده در این مقاله برای آموزش غیرمستقیم به کودک بهره بگیرید.
اما آنچه باید به آن توجه ویژهای داشته باشید این است که دلایل این وابستگی را بهتر درک کنید. برای درک این موضوع بهتر است با کودک بیشتر حرف بزنید و از او دربارهی احساساتش سوال کنید.
ترس از تنهایی یکی از مهمترین دلایل این وابستگی به شمار میآید.
به او بیاموزید که در تنهایی چیزهای زیادی برای کشف کردن وجود دارد و از داستانهای معرفیشده در این مقاله برای آموزش غیرمستقیم به کودک بهره بگیرید.