یک داستان محشر
کتاب کودک یک داستان محشر یکی از شاهکارهای ادبیات کودکان است. با خواندن این کتاب همزمان اتفاقات دو داستان را تجربه خواهید کرد. داستان کودکی به نام جوزف که هدیهای ارزشمند از پدربزرگش به یادگار گرفته و با مرور زمان این هدیه که یک روانداز است کهنه و کهنهتر میشود، در نتیجه جوزف به سراغ پدربزرگش میرود. هر بار پدربزرگ قسمتی از روانداز را بریده و آن را تبدیل به وسیلهی جدیدی میکند اما این پایان ماجرا نیست. همان قطعهای که از روانداز جدا شده و دور انداخته میشود موجی از شادی و خوشحالی را برای خانوادهی موشها که در زیر ساختمان خانهی جوزف زندگی میکنند به ارمغان خواهد آورد. نویسنده به زیبایی هر چه تمامتر با زبانی کودکانه مفهوم یاس و امید را در کنار هم قرار داده و به کودک میآموزد که در طول زندگی این دو را همیشه در کنار هم و یکی پس از دیگری تجربه خواهد کرد.
رده سنی : 3 تا 7 سال
انتشارات : میچکا
موضوع : کودک سوگوار
چرا کتاب کودک یک داستان محشر را برای فرزندم تهیه کنم ؟
در این داستان زیبا بچهها یاد میگیرند که هیچ چیز در زندگی همیشگی نیست و با گذشت زمان همه چیز تغییر خواهد کرد و حتی ممکن است ما آنها را از دست بدهیم. اما آن زمان باز هم یه خاطرهی زیبا به یادگار خواهد ماند که میتواند تبدیل به یک داستان محشر شود. این داستان میتواند به عنوان سرآغازی باشد که ذهن کودک را برای پذیرش تغییرات و از دست دادنهای مدام که انسان در طول عمر خود تجربه خواهد کرد آماده سازد. شما با خواندن یک کتاب دو داستان را تجربه خواهید کرد. داستان کودکی به نام جوزف را میخوانید که هر بار با تغییرات زندگی مواجه میشود و قسمتی از روانداز محشرش را از دست میدهد و همان تکه روانداز، شادی و آسایش جدید را برای خانوادهی موشها که در زیر خانهی جوزف زندگی میکنند به ارمغان میآورد. نویسنده به گونهای بسیار هنرمندانه این دو داستان را در کنار هم پیش میبرد و با زیرکی هر چه تمامتر مفهوم مرگ و زندگی را با زبانی کودکانه به کودک میفهماند. کودک می آموزد که غم پایان دنیا نیست و همیشه اندوه و امید را سایه به سایهی هم در طول زندگی تجربه خواهد کرد.
خلاصهی کتاب کودک یک داستان محشر:
وقتی جوزف خیلی کوچک بود، پدربزرگش رو انداز محشری برای او دوخت. روز به روز جوزف بزرگتر میشد و رو اندازش کوچکتر و کهنه تر میشد، تا این که یک روز مادر گفت: جوزف دیگر وقتش رسیده است که بیندازیمش دور.
جوزف گفت: "پدربزرگ یک کاریش میکند". پدربزرگ روانداز را برداشت این ور و آن ورش کرد و همانطور که قرچ قرچ قیچی میزد سوزنش فرو میرفت و در میشد و فرو میرفت و در میشد میگفت:" هو...م م م از این رو انداز فقط به اندازهای مانده که ازش یک ... چی درست کنم؟... یک کت محشر!"جوزف کت محشر را پوشید و بیرون رفت.
ماجرا به این جا ختم نمیشود و هم چنان ادامه دارد. کت تبدیل به یک جلیقه محشر، یک کراوات محشر، یک دستمال محشر، و سرانجام به یک دگمهی محشر میشود و بعد هم گم میشود. این بار هم جوزف دست به دامن پدربزرگ میشود. ولی مادر میگوید: "پدربزرگ که نمیتواند از هیچ چیز، چیزی درست کند... روز بعد جوزف به مدرسه میرود. همان طور که با قلمش جرق جرق جرق جرق روی کاغذ مینوشت، میگفت: " هو...م فقط همین برایم مانده که ازش... چی درست کنم؟"
فکر میکنید جوزف با یک دگمهی گم شده چه کرد؟ پاسخ این پرسش در صفحه آخر کتاب است. با خواندن آخرین صفحه هرچند به جواب رسیدهاید، اما فوئب گیلمن از شما دعوت میکند تا دوباره به ابتدای کتاب برگردید و ماجرای دیگری را که در همسایگی خانوادهی جوزف روی میدهد پی بگیرید.
کتاب کودک یک داستان محشر، روایتی است دلپذیر از رابطهی گرم خانوادگی و به ویژه صمیمیت بین نوه و پدربزرگ. آینهی کوچکی است از بخشی از یک جامعهی سنتی. داستانی است از خلاقیت، بازیافت و استفادهی بهینه از مواد مصرفی و نمایشی است از هنر فوئب گیلمن.
او دانش آموختهی آمریکا و اروپاست و قبل از آن که خود را وقف نوشتن و تصویرگری کودکان کند، سالها در کالج هنر اونتاریو تدریس کرده است. نکتهی دیگری که در کتاب کودک یک داستان محشر به خوبی به آن پرداخته شده است، کارکردهایی است که خانوادههای گسترده در گذشته نه چندان دور داشتهاند. خانوادههایی که گاه در یک خانه و گاه در همسایگی یکدیگر میزیستهاند. این کتاب به خوبی نمایانگر این موضوع است که اگرچه وسایل ارتباط جمعی در گذشته به اندازهی امروز حضور نداشته اند، اما گستردگی روابط متقابل رو در روی بین افراد بسیاری از خلاهای ارتباطی بین نسلها را هموار مینمود.